❤ ❤ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ ριИƘ ιƧ ∂ЄℓιƆισƲƨ(◡‿◡✿)
ســیلامـــ!!! چــــیطوریـــــ!!!! خوش اومــدی عزیــز دلمــــ!!!! میــسی که بهــمون سر زدیــــ!!؟! اگه مایل به تبادل لــینکیـــ... منو باعنــــوان وبم بلینکونــ!! تـــبادل لــوگو داریـــــــمـــــ!! حالا شرط و شــروطمونــ...ـ!!!! اگه بی جنبه ای در جا بزن بیرونـــ... به اموها توهین نشه من اموها رو دوس دارمـــ... آپمو بخون بعدا نظر بده آفففففرینـــ... مودب و بامعرفت باشــ... بدون که دوست دارم و اگه دختری عاشقتمـــ... اگه انتقادی داری حتما بگو ولی مودبانهـــ... اگه سر نزنی از لینکا پاک می شی!!!پس بعدا اعتراض نکن چرا منو پاک کردی تقصیر خودتهــــ... اغلب با وبای صورتی مورتی تبادل لینک می کنمـــ... و در آخر نظر یادت نرهــــ... اینـــمـ ــوبــ ـــ ــشـ ـکــــلکمهـ!!!ـــ حالا برو پــایـــینو بخونــــــ!!!
بالاخره برگشتممممممم به آغوش نت؟!؟!!؟! دلم براتون اندازه ی یه سوسک شده بود!!!! بله بله درس فهمیدین...این زنگ زنگ تاریخه...!!!!!! خوب لطفا زیپ دهنتونو ببندین و به من گوش بدین!! خوب درس امروزمون در مورد تاریخچه ی کلمه ی پفیوزه(ذاتا چیز دیگه ای واسه گفتن ندارم)... یه روز یه آقایی چن تا از کارکنان فرمانداری و خونواده ی خودشو جم می کنه می بره تهران!!!! خب این میره خونوادشو پهن میکنه تو هتلو با کارکنان فرمانداری که عضو حزب لینا لوله ای بودن میرن تو بخشداری ... اینا هی دنبال آقای بخشدار میگردن ولی پیداش نمی کنن آخرش این آقایون از بس به کارکنان بخشدار فش و ناسزا میگن که اینا راضی میشن و میفرستن به بخشداری...!!!منشی به اینا میگه که آقای فلانکس رف جلسه!!!!اگه عجله کنین می تونین تو فلان قسمت ساختمون پیداش کنین!!!!حالا اینا دویدن و دویدن به آقای بخشدار رسیدن که به طرف ماشین قراضش در حال حرکته... این آقای ما از اون طرف داد میزنه آقای فلانکس این به ایشون گوش نمی ده هووووووووووووووووووووی با توام هنوز سرشو انداخته پایین به کار خودش مشغوله !!!! آخرش جنابعالی عصبانی شده آماده ی فش دادن می شه ... ولی متاسفانه این فشی که این میخواد بگه اصطلاح فارسی نداره (همون چُپِیُغلو)بعدش می بینه که مرتیکه ی مرده شور داره از دس میره...!!؟؟؟!؟!؟؟!! و کلمه ی پفیوز به دنیا میاد!!!! یاد گرفتییین؟؟؟آفرین فردا ۳ درس آخر پرسشه از همه می پرسم!
و اما... بچه ها این روزا سرم بسی شلوغ می باشد...!!! ریخته رو سر من بیچاره!!دکتره یه غده ی عصبی از وای ببخشید الان تمیزش میکنم!!!!! خلااااصه اینو بدونین که من بی معرفت نشدم سرم شلوغه نتونستم بیام...تو بیمارستانم اتفاقات جالب زیادی برام افتاد که حوصله ی توضیح ندارم!!؟! خو من برم کلی کار دارم!!!! خبر ندادمم ببخشید دیگهههههههه !! راستی اون داستان بالایی تا اونجایی که خبر دارم حقیقت داره... آخه یارو از دوستای پدر بنده بود...مامانم تعریف کرده... تو بیمارستان وقتی که بی هوش بود!!!!! تازه میدونین وسط جراحی چیکار میکرده از شعرای شیخ بهایی فعلا...
پای مامانمو جراحی کردن همه ی کارای خونه
Power By:
آرزو |